می خواهم زنده بمانم

ساخت وبلاگ

آخر هفته را مرور می‌کنم:نمایشگاه نقاشی، خرید، شام بیرون، سیگار، موزیک، رخوت، تخت خواب، کتاب من او را دوست داشتم، الکل و ...همه چیز پراکنده شده، هیچ چیز سر جایش نیست، آنچه را دوست دارم در خانه نمی‌یابم، آنکه را دوست دارم در خیابان هم اتفاقی نمی‌بینمش. همه جا حضور دارد اما وقتی دست دراز می‌کنم تا لمسش کنم جهت را گم می‌کنم. به کدام سو بروم تو آنجا ایستاده‌ای و آن خنده معرکه را سر می‌دهی؟ کدام درب را بکوبم تو در نهایت طاقت نمی‌آوری و مرا راه می‌دهی؟ کجا بایستم تا سر راه تو باشد؟ مسیر نشان می‌دهی؟ می خواهم زنده بمانم...ادامه مطلب
ما را در سایت می خواهم زنده بمانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bitayi بازدید : 34 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 19:01

من خاک حاصلخیز را به نمایش گذاشتم اما جوانه نزد.

با اینکه زبان تقویم را آموخته‌ و هشدارش را شنیده بودم، این لانه‌ی شاداب را چندباره عرضه کردم اما جوجه‌ای آنجا آشیانه نکرد.

من به تاریخ‌ها، تقویم‌ها و عددها در حال باختنم.

می خواهم زنده بمانم...
ما را در سایت می خواهم زنده بمانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bitayi بازدید : 60 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 19:01

دیدمش.من در نهایت، آن چهره‌ی زیبا را دیدم، همانکه می‌تواند تو را بی هیچ تلاشی تماشا کند، می‌تواند تو را در هر جمعی به نام صدا بزند و جانم‌هایت را ذخیره کند.دیدمش، و حالا همه چیز عینیت پیدا کرد، از ذهن من و از دنیای تصوراتم به بیرون پا گذاشت و واقعی شد.دیدمش و انگار، نگرانی من به یکباره ملموس شد، حقیقت پیدا کرد و عریان روبروی من ایستاد. دیگر نمی‌توانم این حس را از خودم دور کنم‌. تا به این لحظه من در تصوراتم یک خیال "شیرین" داشتم اما اکنون او به یکباره واقعی، زیبا و زنانه شد و من به یکباره چهره حسرت به خود گرفنم    می خواهم زنده بمانم...ادامه مطلب
ما را در سایت می خواهم زنده بمانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bitayi بازدید : 60 تاريخ : سه شنبه 14 تير 1401 ساعت: 11:30

آلبوم ابراهیم را با تاخیر گوش می‌دهم و لذت می‌برم. این روز‌های پرحادثه امکان پرداختن به علایقم را کم کرده بود؛ سلامتی تمام فکرم را مشغول کرده و امان حظ بردن از این همه زیبایی را نمی‌داد. آهنگ "لطفا به می خواهم زنده بمانم...ادامه مطلب
ما را در سایت می خواهم زنده بمانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bitayi بازدید : 60 تاريخ : شنبه 20 بهمن 1397 ساعت: 5:32

به نام خدا تصمیم‌های بزرگ زندگی من، چالش‌هایی که تقلا کردن در آن‌ها منجر به کمی دستاورد شد، خاطرات خوش و رنگی و پرشور من، اتفاقات عجیبی که از سر گذرانده‌ام، دخترها و پسرهایی که دیده‌ام همه و همه در شش می خواهم زنده بمانم...ادامه مطلب
ما را در سایت می خواهم زنده بمانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bitayi بازدید : 69 تاريخ : شنبه 20 بهمن 1397 ساعت: 5:32

هرچند بار انگار چله می‌افتد درکتاب خواندن من. این بار "جزء از کل" به این سرنوشت تلخ دچار شده. مدت‌هاست خریدمش اما نیرویی نامرئی کاری می‌کند که دو بار در ابتدای کار کنار گذاشتمش.

قبلا "هزار خورشید تابان" به این سرنوشت دچار شده بود اگرچه بعدها خواندمش...

می خواهم زنده بمانم...
ما را در سایت می خواهم زنده بمانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bitayi بازدید : 274 تاريخ : شنبه 20 بهمن 1397 ساعت: 5:32

در خیابان ناگهان می‌ایستی، مرا می‌نگری و می‌گویی " می‌توانم همین حالا، همین جا بابت داشتن تو سجده شکر کنم، باورم کن دختر. می‌توانم" وای بر من اگر شک کنم؛ شک نمی‌کنم و به پرواز در می‌آیم. گویی دیگر پاهایم پاییز خیابان‌ها را قدم نمی‌زند، دیگر هوای شب مهر ماه، سرد نیست. انگار من یک جام شراب را لاجرعه نوشیده‌ام؛ گونه‌‌‌هایم، گردنم و تمام بدنم یکباره گر می‌گیرد. می خواهم زنده بمانم...ادامه مطلب
ما را در سایت می خواهم زنده بمانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bitayi بازدید : 75 تاريخ : شنبه 30 تير 1397 ساعت: 21:59

می‌نویسم و پاک می‌کنم. می‌نویسم و خط می‌زنم، می‌نویسم و آرام نمی‌شوم. نمی‌خواهم ثبتشان کنم، نمی‌خواهم تکرارشان کنم. نمی‌خواهم اثری، نشانه‌ای، چیزی از این عشق درون من زنده بماند. من کمر به قتل دست نوشته‌هایم بسته ام. نمی‌‌خواهم روی کاغذ بیایند، نمی‌خواهم جلوی چشمان من جان بگیرند، نمی‌خواهم اثری از این احساس قوی درون من بماند،... آه دکتر جان، امان از تو دکتر! می خواهم زنده بمانم...ادامه مطلب
ما را در سایت می خواهم زنده بمانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bitayi بازدید : 80 تاريخ : شنبه 30 تير 1397 ساعت: 21:59

اینقدر در زندگی‌ام کم باران دیده‌ام که وقتی لطف آسمان شامل حال ما زمینی‌ها می‌شود و باران می‌بارد دلم می‌خواهد هیچ جای دیگری نباشم جز در خیابان. جایی باشم که هیچ سقفی نباشد، هیچ کاری نداشته باشم و فقط قدم بزنم، بایستم، با چشم‌هایی نیمه‌باز به آسمان نگاه کنم، خیس شوم، سردم شود اما هیچ‌جا نروم. دلم می‌خواهد باران در من جذب شود شاید این عطش چند ساله را سیراب کند...

می خواهم زنده بمانم...
ما را در سایت می خواهم زنده بمانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bitayi بازدید : 65 تاريخ : شنبه 30 تير 1397 ساعت: 21:59

صدای خسته تو مرا خشکاند و لحن مردانه مهربانت که در آن حال هم نگران منی که غصه نخورم، میخکوبم کرد. چرا اینقدر خوبی؟ چرا تا این اندازه مرا دوست داری؟ چرا با من بد نمی‌شوی؟ چرا مرا پس نمی‌زنی؟ چرا در سخت‌ترین شرایط هم فکر منی؟ 


 

حتی در فکرم هم نمی‌توانم برایت جز خیر بخواهم...

می خواهم زنده بمانم...
ما را در سایت می خواهم زنده بمانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bitayi بازدید : 96 تاريخ : شنبه 30 تير 1397 ساعت: 21:59