برچسب : نویسنده : bitayi بازدید : 34
من خاک حاصلخیز را به نمایش گذاشتم اما جوانه نزد.
با اینکه زبان تقویم را آموخته و هشدارش را شنیده بودم، این لانهی شاداب را چندباره عرضه کردم اما جوجهای آنجا آشیانه نکرد.
من به تاریخها، تقویمها و عددها در حال باختنم.
می خواهم زنده بمانم...برچسب : نویسنده : bitayi بازدید : 60
برچسب : نویسنده : bitayi بازدید : 60
برچسب : نویسنده : bitayi بازدید : 60
برچسب : نویسنده : bitayi بازدید : 69
هرچند بار انگار چله میافتد درکتاب خواندن من. این بار "جزء از کل" به این سرنوشت تلخ دچار شده. مدتهاست خریدمش اما نیرویی نامرئی کاری میکند که دو بار در ابتدای کار کنار گذاشتمش.
قبلا "هزار خورشید تابان" به این سرنوشت دچار شده بود اگرچه بعدها خواندمش...
می خواهم زنده بمانم...برچسب : نویسنده : bitayi بازدید : 274
برچسب : نویسنده : bitayi بازدید : 75
برچسب : نویسنده : bitayi بازدید : 80
اینقدر در زندگیام کم باران دیدهام که وقتی لطف آسمان شامل حال ما زمینیها میشود و باران میبارد دلم میخواهد هیچ جای دیگری نباشم جز در خیابان. جایی باشم که هیچ سقفی نباشد، هیچ کاری نداشته باشم و فقط قدم بزنم، بایستم، با چشمهایی نیمهباز به آسمان نگاه کنم، خیس شوم، سردم شود اما هیچجا نروم. دلم میخواهد باران در من جذب شود شاید این عطش چند ساله را سیراب کند...
می خواهم زنده بمانم...برچسب : نویسنده : bitayi بازدید : 65
صدای خسته تو مرا خشکاند و لحن مردانه مهربانت که در آن حال هم نگران منی که غصه نخورم، میخکوبم کرد. چرا اینقدر خوبی؟ چرا تا این اندازه مرا دوست داری؟ چرا با من بد نمیشوی؟ چرا مرا پس نمیزنی؟ چرا در سختترین شرایط هم فکر منی؟
حتی در فکرم هم نمیتوانم برایت جز خیر بخواهم...
می خواهم زنده بمانم...برچسب : نویسنده : bitayi بازدید : 96